کاش می توانستیم " عرفان عرفه " را دریابیم تا مهیاتر از پیش خود را به " قربانگاه " عشق برسانیم ، آنسان که ابراهیم خلیل الله ( ع ) سالکانه و صادقانه تا خط مقدم " فدا " شدن رفت ، اما " فنا " نشد .
باری می اندیشم که همه روز عارف ، می تواند عرفه باشد و عظمت این روز سترگ ، از حاشیه تقویم سربرآورده و بر ناسیه تقدیر بشر نقش بندد .
عرفه روزی عظیم است و قربان عیدی است همایون و فرخ پی . به یاد می آوریم بشارت سبز خالق صحیفه سجادیه حضرت امام زین العابدین ( ع ) را که ازعرفه به عنوان " روز محبت و عطوفت خدا " نام می برند و صریحا می فرمایند که : " حتی فرزندانی که در رحم مادران هستند ، از محبت و الطاف خداوند بهره مند می شوند ... "
***
به راستی چگونه می توان در مقابل آئینه عرفه ایستاد و زلال نشد ؟ و پنجره دل را همچنان بر وقار تماشا بست ؟ آیا این همه نور برای اثبات صبح کافی نیست ؟
تا از نردبان " عرفه " بالا نرویم ، به ارتفاع روحانی " قربان " نمی رسیم ... ، امروز - رشته جانمان را با عشق ، گره می زنیم و - فردا ، گره کور تعلقات مادی و فانی می گشائیم . امروز ، فرصت اندوختن و فردا موعد دلباختن است : " مقصود من از کعبه و بتخانه توئی تو / مقصود توئی ! کعبه و بتخانه بهانه ... "
امروز تمام دل از اقیانوس فضل او سیراب می شود و فردا تمام وارستگی انسان دردیباچه زرین هستی رقم می خورد ، چه زیباست که حتی تنفس انسان هم به قصد تقرب باشد و پرواز در هوای شکوفه بار دیدار نصیب پرنده هایی گردد که با تمام وجود عاشقند ، عاشق !
صحرای عرفه ! جایی که " سعی " مسافران " صفا " را در صعود به خویشتن به خاطر سپرده است ؛ در تجلی خانه کلمات من ، اما همه جا صحرای عرفه است و جغرافیای آن محدود به یک نقطه از خاک نیست همه جا حریم یار است و هرکه با یار باشد بر بال عرفه به ارتفاع معرفت صعود می کند ؛ پس سلام بر نور سلام بر خونی که با هدایت دریا ، به رگهای رود می ریزد و قلبی که در فضای متلاطم دیدار یار می تپد و درختانی که سبز و سربلند ، " لبیک گویان " در آستان دوست ، برگ و بر می فشانند فضیلت یعنی همین ! که بهار ، تمام سرسبزی و بالندگی اش را وامدار نفس نفحه بخش نسیم بداند و نسیم به این درک وسیع برسد که بی اشارت و عنایت خالق مطلق " هیچ " است . کاش " قلم " در عظمتگاه عرفه آسمانی شود تا آگاهانه تر " قدم " در قربانگاه عشق نهد ...
|